اسیر سرنوشت...
در زندگی آموختم هیچکس شبیه حرفهایش نیست
چطور بکم که دلتنک توام تویی که مونس شب های دل بی قرارم بودی چطور بگم که باغ دلم به غم نشسته و از دوری تو دلتنک شده؟ چطور بگم که وجود تو...گرمایصدای دلنشین توبه من آشفته زندگی می بخشه؟ چطور بگم که این دل بی طاقت تورا می گیرد؟ چطور بگم که دستانم گرمی دستانت را می خواد؟ ای تنها ترین ستاره زندگی من پشت پنجره دل تنکم به به انتظار لحظه با تو بودن می مانم تا با آمدنت دل بی قرارم آروم بگیره
نظرات شما عزیزان:
|
About
آنگه دائم هوس سوختن ما می کرد کاش می امد از دور تماشا می کرد Archivesفروردين 1393اسفند 1392 AuthorszeinabLinks
LinkDump
حمل و ترخیص لباس از چین به ایران
کاربران آنلاین:
بازدیدها :
|